جدول جو
جدول جو

معنی ابن سریج - جستجوی لغت در جدول جو

ابن سریج(اِ نُ سُ رَ)
ابویحیی عبیدالله. مغنی معروف. مولد او به زمان عمر بن الخطاب در مکه بوده و نواختن عود از دیوارگران ایرانی که بساختن کعبه آمده بودند فراگرفت و بنا بروایتی او نخستین کس است در عرب که این هنرآموخته است. ابن سریج نواهائی برای غزلهای عمر بن ابی ربیعه و نیز در مراثی الحانی بساخت و بزمان خود شهرتی عظیم یافت لکن بزودی الحان و نواهای ساختۀ او فراموش شد چنانکه جحظۀ مغنی معروف به زمان خویش چیزی از آن نمیدانست. وفات ابن سریج در خلافت هشام بوده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ ؟)
اسحاق بن یحیی بن سریح نصرانی، مکنی به ابوالحسین. او ظاهراًتا 377 ه. ق. حیات داشته است. (ابن الندیم). مولد او به سال 300 بوده. ابن سریح در امور دواوین و صناعت خراج و مناظرۀ عمال (استنطاق) معرفتی بسزا داشته ودر علم نحو نیز بصیر بوده. از کتابهای اوست: کتاب الخراج الکبیر. کتاب الخراج الصغیر. کتاب المؤامرات بالحضره. کتاب تحویل سنی الموالید. کتاب جمل التاریخ
لغت نامه دهخدا
(سَ)
این جهانی. دنیوی. مقابل آن سری:
هر ذلیلی که حق عزیز کند
آن عزیزیش این سری منگر.
خاقانی.
، تباه و ضایع نمودن کرم چیزی را. (آنندراج). بید زدن و بید خوردن و ضایع شدن از بیدخوردگی. (اشتینگاس) (ناظم الاطباء) ، برانگیختن. (از آنندراج) ، پریشان نمودن. (از آنندراج) ، بخشم درآوردن، آزردن، زخم کردن و مجروح نمودن، شکافته شدن. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
احمد بن ابان بن سید. لغوی مشهور. معروف به صاحب شرطه، شاگرد ابوعلی قالی. موطن قرطبه. و او راست کتابی در لغت موسوم به العالم، در صد مجلد بترتیب اجناس و آنرا از فلک آغاز و بذره ختم کرده است. وفات او هم بشهر قرطبه به سال 382 ه. ق. و ابن سید در نام احمد مزبور منکّراً آید
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
از وراقین و کتابت مصحف نیز می کرده است در نیمۀ اول مائۀ چهارم هجری. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَ)
احمد بن عبیدالله بن سیف سجستانی، مکنی به ابوبکر. از علمای نحو و لغت. (ابن الندیم). و ظاهراً این ابن سیف همان ابن سیف فقیه شافعی سابق الذکر است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَرْری)
ابوالحسن علی بن محمد بن حسین رباطی. در حدود 660 ه. ق. در شهر رباط تازه متولد شده و در سال 730 یا 731 یا 733 در همان شهر درگذشته است. کتاب او موسوم به الدرراللوامع در قراآت مانند اجرومیۀ نحو ابن آجروم بین مسلمین شمال افریقیه متداول است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ثَ را)
رجوع به ابن بجده شود، سید. رئیس. سر. سرور
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ دَرْرا)
شاعری از مردم موصل. وفات 545 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
قاضی صفی الدین ابوالمجید عبدالرحمن بن عبدالعزیز. از مشاهیر کتّاب. و او در خدمت صلاح الدین ایوبی شغل کتابت داشت. در 586 ه. ق. به عکّه مقتول و در قدس شریف دفن شده است و قصبۀ قیساریۀ ابن قریش به مصر بدو منسوب است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ قِرْ ری یَ)
ابوسلیمان ایوب بن زید بن قیس هلالی. از خطبای مشهور عرب. از سخنان او در کتب ادب بسیار آرند و نحات بکلام او استشهاد کنند. گویند امی و بدوی بوده و در سالی که غلا و قحط پدید آمد او بعین التمر رفت و بر خوان عام والی عین التمراز دست حجاج همه روزه حاضر میشد. روزی نامه ای از حجاج بن یوسف به والی عین التمر رسید با بلاغت و فصاحتی تمام و حاوی کلماتی که والی معانی آن ندانست. ابن قریه آنرا بخواند و معنی بگفت و هم بدان اسلوب جواب نامه کرد و چون نامه به حجاج رسید از فصاحت آن بعجب آمدو ابن قریه را بطلبید و او چندی نزد حجاج ببود و سپس او را پیش عبدالملک مروان فرستاد. گویند وقتی او از جانب حجاج نزد عبدالرحمن بن اشعث خارجی بسفارت بسیستان شد عبدالرحمن او را بخواندن خطبه ای که بهجای حجاج و خلع عبدالملک شامل بود اجبار کرد و آنگاه که عبدالرحمن خارجی مغلوب گشت ابن قریه را اسیر کرده نزد حجاج بردند و حجاج او را بکشت. صاحب اغانی در ذیل ترجمه مجنون قیس عامری عاشق لیلی گوید سه تن نامشان مشهور و اخبارشان مذکور است لکن وجود خارجی ندارند: مجنون عامری و ابن قریه و ابن ابی العقب. گویند قریه نام یکی از جدات اوست و خود به سال 84 ه. ق. وفات کرده است. و از جملۀ کلماتی که بدو نسبت کنند مثل ذیل است که هنگام قتل خویش گفت: ’لکل جواد کبوه و لکل صارم نبوه و لکل حکیم هفوه’. و باز گویند از او تعریف دها پرسیدند او گفت: هو تجرع الغصه و توقع الفرصه
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مَ یَ)
ابوعبدالله شریف محمد بن محمد بن احمد ملیتی تلمسانی. در اوائل قرن یازدهم هجری در تلمسان میزیست. او راست: البستان فی ذکر الاولیاء و العلماء بتلمسان در شرح حال 178 تن از بزرگان آن دیار و در سال 1011 ه. ق. از تصنیف آن فراغت یافته است و آن مرتب بحروف است و در سال 1019 در تلمسان به طبع رسیده و نیز به زبان فرانسه ترجمه و به سال 1910 میلادی طبع شده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
کنیت معبّری موسوم به محمد و مکنی به ابوبکر، معاصر با حسن بصری، و او از تابعین است، سیرین پدر او مسگر و اهل جرجرایا بوده و اسیر شده است. مادرش صفیه کنیز ابوبکر بود. ابن سیرین در خواب گذاری و تعبیر، مثل است و بسیاری حکایات از اونقل شده و کتابهائی به او نسبت میکنند مانند منتخب الکلام فی تفسیر الاحلام. کتاب تعبیرالرؤیا. کتاب الجوامع. و گورش به بصره است. (حدود العالم) :
خواب نوشین بداندیش تو خوش چندانست
کابن سیرین قضا دم نزند در تأویل.
انوری
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ طَ)
صاحب کتاب افعال
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ طَ)
دزد. سارق. راهزن. رهزن. ره بر. راهبر
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَرْ را)
قاضی سعدالدین ابوالقاسم عبدالعزیز بن نحریر. فقیه شیعی. ولادت او در مصر بود. وفات 481 ه. ق. به بغداد نزد سیدمرتضی و شیخ طوسی فقه آموخت. از سید هشت دینار مشاهره داشت و در سال 438 به طرابلس شام رفت. گویند بیست سال و بقول دیگر سی سال قاضی آنجا بود و همانجا درگذشت و از هشتاد سال متجاوز داشت. کتب بسیاری در فقه تصنیف کرده، از آنجمله است: کامل. موجز. المهذب. جواهر. معالم. منهاج. روضهالنفس. شرح جمل العلم. مقرب. معتمد. عمادالمحتاج فی مناسک الحاج و کتابی در کلام. (روضات)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ / اِ نُ بُ رَ)
کلاغ. غراب. زاغ
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ دُ رَ)
ابوبکر محمد بن حسن بن عتاهیه ازدی لغوی (223-321 ه. ق.). تولد او ببصره بود و در همان شهر تحصیل علوم کرد ودر سال 257 در ف تنه صاحب الزنج از بصره بعمان و از عمان بفارس رفت و به دربار آل میکال پیوست و در آنجا ریاست دیوان بدو مفوض گشت و پس از عزل و انتقال میکالیان بخراسان (308) به بغداد رفت و خلیفه او را 50 دینار مشاهره مقرّر داشت. از آثار او کتاب الجمهره است در لغت عرب که آل میکال نوشته و مقصورۀ او قصیده ای است طولانی نزد ادبا معروف و بر آن شرحها نوشته اند. و کتابهای دیگری نیز در لغت تصنیف کرده است. و کتاب وشاح و غریب الحدیث و لغات القرآن از اوست. ابن درید با آنکه در شرب خمر افراط میکرد عمری طویل یافت و در 90 سالگی در بغداد مبتلا بفالج شده و هشت سال پس از آن درگذشت. او استاد مبرد است. (الفهرست) (ابن خلکان)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ زُ رَ)
یحیی بن علی تنوخی، مقری. مولد 422 ه. ق. او را تاریخی است مرتب بر سنین. (از کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَ)
راه گذری. (مهذب الاسماء) (دهار). رهگذری. (خلاص نطنزی). ابن السبیل. راهگذار. رهگذر. راه رو. مسافر:
شنیدم که یک هفته ابن السبیل
نیامدبمهمانسرای خلیل.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَ)
ابوالحسن علی بن محمد. طبیب وشاعری از مردم مداین. وفات او به سال 606 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَ)
ابوالحسن علی بن موسی مغربی. یکی ازعلمای لغت عرب. مولد 605 یا 610 ه. ق. بنزدیکی شهر غرناطه. پدر او در سفر حج وفات کرد و ابن سعید به اشبیلیه علم و ادب فراگرفت و سپس هشت سال به اسکندریه اقامت گزید و از آنجا به بغداد و حلب و دمشق و موصل و بصره و مکه و تونس سفر کرد و بخدمت مستنصر بار یافت. و سفری دیگر به سال 666 بمشرق آمد و تا ارمنستان برفت و بتونس بازگشت و بروایتی به سال 673 در دمشق و یا به سال 685 به تونس درگذشت. او راست: کتاب المغرب فی حلی المغرب. کتاب المشرق فی حلی المشرق. مقدمه ای بر کتاب جامع المرقصات و المطربات محمد بن معلی الازدی. المرقص و المطرب فی اخبار اهل المغرب. المقتطف من ازاهر الطرف. الطالع السعید فی تاریخ بنی سعید
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
فرمانروای غور بوده و در جنگی با سلطان محمود سبکتکین مغلوب شده و مملکت او بتصرف سلطان درآمده است و به سال 400 ه. ق. پس از این شکست خود را مسموم کرده و درگذشته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جُ رَ)
ابوخالد عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریج (80-149 یا 150 یا 151 ه. ق.). از علمای مشهور صدر اول، اصلاً ازغیرعرب. از موالی بنی امیه. مولد او مکۀ مکرمه و همانجا نیز پرورش یافته و سفری به عراق کرده و بخدمت منصور خلیفه رسیده است. گویند او اول کس است از مسلمانان که تصنیف کتاب کرد و سپس دیگران بدو اقتدا کردند، و بقول دیگر اول مصنف اسلام ابورافع هرمز کاتب امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. (نجاشی) (ابن خلکان)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سِ)
کنیت جمعی از ادبا و نحویین است که در عراق و شام یا مغرب میزیسته اند: 1- طالب بن محمد بن نشیط شاگرد ابن انباری. 2- محمد بن حسین بن عبدالله. 3- ابوعبدالله محمد بن احمد دمشقی. 4- ابوالقاسم عبدالرحمن بن قاسم مقری فاسی (متوفی 619 ه. ق.). 5- ابوبکر محمد بن محمد بن نمیر (متوفی 743 ه. ق.). 6- ابومروان عبدالملک بن سراج بن عبدالله لغوی نحوی قرطبی از نسل سراج بن قرۀ کلابی از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه وآله. 7- ابوالحسین سراج بن عبدالملک استاد ابن بادش فرزند ابومروان مذکور. وبرای تفصیل ترجمه هر یک رجوع به بغیهالوعاه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سُ رَ)
ابوالعباس احمد بن عمر بن سریج شیرازی، ملقب به بازاشهب. از علمای شافعی و فقها و متکلمین آن مذهب. متوفی به بغداد305 ه. ق. میان او و محمد بن داود در حضور ابوالحسن علی بن عیسی مناظراتی رفته است. او را بر همه اصحاب شافعی حتی مزنی ترجیح می داده اند. ابن سریج در شیراز منصب قضا داشت. او را بیش از چهارصد تألیف بوده است و از جمله کتاب الرد علی عیسی بن ابان. کتاب التقریب بین المزنی و الشافعی. کتاب جواب القاشانی. کتاب مختصر فی الفقه و کتابی مبسوط در علم فرائض
لغت نامه دهخدا
تصویری از این سری
تصویر این سری
این جهانی دنیوی مقابل آن سری، ظاهری عرضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن سبیل
تصویر ابن سبیل
رهگذر، راهزاد، کنایه از بی پول در راه مانده هم گفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار